تصویر خودم و استاد امید
شـــــــــــعر
سوزد در آتش غم، ياران، تمامي من فرياد هفت درياست با تشنه كامي من چون برنيارم از دل آواي وحشت مرگ استاده اين هيولا در چند گامي من سرمايه حيات است اميد وعشق ،دردا نه دستگيرم اميد ،نه عشق ، حامي من مشكل كه زخم جانم مرهم پذيرد ازغير شرمنده دوا نيست درد گرامي من ساقي، به حرمت عشق، جامي دگر،كه پوشد چشم از فريب دنيا ،نفس حرامي من گفتم كه پخته عقل خواهم شدن به پيري با صد دهان ، جهاني خندد به خامي من جايي كه جز به مستي در كوي او رهي نيست موقوف جرعه اي باد اين نيك نامي من من گرچه درجهانم ، دستان سراي گل ها با حسن وي چه سنجد ، عاشق مرا مي من؟ «ستار» ترش مكن روي از شوربختي خويش تلخ است كام شهد از شيريني كلامي من