ان که عبدالحمید است و خدایار ، خدا پشت و پناه و یارش ، بود بمپور و میرآباد دیارش ، گرچه شمس آباد و پیشک آباد قبله ی میرآباد بوند اماآنان در میرآباد به مکتب می روند ، شیخ ما ختم مکتبش در پهره بودو جیرفت و کرمان همی تا فوق لیسانس سبق خوانده درفارسی و ادبش اما از هنر و هنرمندی پر است سبدش فوتبالیست است گهی ، حسابرسی می کند و حساب پس می گیرد بسی ، لوله کشی می کندآب و فاضلاب را شور شورایی دارد است نائبش شعرها سروده است و همیشه دل و قلوه می خورد در شعرهایش اما افسوس که بلایی آورده اند بر سرش گوسفندهایش ، دیوان شعری داشت به نام سراچه دلش و گاو شدند گوسفندها خوردندجمله دست نوشته هایش .... ازشهرداری بمپور خواهم همی که بازیافت کنند فضولات گوسفندهایش تا بیابند شعرهایش
خون دل خورده است و پژوهش ها کرده است در زبان وادبیات بلوچی ،همچنان در انتظار است برای چاپ کتابش وبلاگها دارد شهپر سیمرغ دارد و از حدیث دلتنگی اش می گوید همی از قلعه ی باستانی بمپور می نویسد در وبلاگهایش ، سایت شخصی دارد شیخ ما مشاوره می دهد فرماندار را در حوزه ی جوانان بمپوررا فقط مانده است اورانیوم غنی کند و آپولو هوا کند و در گندمزارهای بمپور رها کند . می نویسد از بمپور و گندم و خوشه هایش که می شوند دانکوگ و مخلوط با کنجدهایش به فروش می روند دور قلعه ناصری در پهره و جمله مکران زمین البته برمنکرش لعنت که هنر نزد بمپوریان است و بس شیرمحمدبا دونلی اش ساز تنهایی سر می دهد چو دلبران دل می برد چون حمید خدایار دل و قلوه می خورد .
در توصیف حمید هرچه گویم کم است تا صبح گویم و تاروزهای دگر به همین غلط نوشته هایم بسنده می کنم و گویم به شیخ اجل بمپوریان خدا قوت
منبع حق گو بلوچ